انگار یادم رفته بود انگار

ساخت وبلاگ

انگار'>انگار یادم رفته بود انگار
تا هست تا دنیا خدایی هست آن بالا


آن روزها مثل همین امروز
دنیا برای ما کمی آشفته می گشتو
فرداش عید مردمان بودو
اما برای ما


من دفترم را باز کردم باز با اندوه
بعد از خدایم چند خواهش
هر خواهشی را با دعایی زیر لب
همراه با خودکار آبی روی کاغذ


تردید من تردید
*


یک نسل بعد


انگار یادم رفته بود انگار تا دیروز
که خواهش های خود را گوشه ی انبار روی کاغذی دیدم
مبهوت من مبهوت
*


تمام آرزوهای مرا انگار
خدا هم گوشه ای با خط خوانا
دعاهای مرا کم کم اجابت کرده بودو من
انگار یادم رفته بود انگار

شعر از : محمدحسین داودی

9ذیحجه (روز عرفه) 7تیرماه1402

گلاریشا روی زمین...
ما را در سایت گلاریشا روی زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4glarisha0 بازدید : 35 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:58